شب عشق
روزام پر از جنگه / تو شبهام دل کمی تنگه
من از فردا که بیزارم / خودم رو تنها میذارم
برای روز تنهایی یه کوله بار میبندم
خودم رو دست باد میدم عزیزم همچو گل میرم
اگه دستات از دستای گل پاکم جدا باشه
دلم رو نیم قرینه کشیدم که تقارن شه
حسادت میکنی عشقم بروز شعرو آیینم
که تنها خود بمونیوو......منم تنهااااا نمیتونم
خداییش هرچی که گفتم مثال رعد طوفان بود
حقیری در جهان چونکه تو حقت در جهان این بووود
خدایا عشق اون دنیاست به عشقش خیلی پایبنده
سوالی از تو دارم من خدا بهشت شبی چنده؟؟؟
((دل نویسه ای از کیوان لاجوردی))
برچسبها: